سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که حق کسى را گزارد که حقش را به جا نیارد ، به بندگى او اعتراف دارد . [نهج البلاغه]
نغمه های الهی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» به فدای امام مظلومم

 


السلام علیک یا امام زین العابدین

خطبه ی امّ کلثوم دختر امام علی علیه السلام در کوفه:

امّ کلثوم دختر علی علیه السلام از پس پرده با شیون گفت:

ای اهل کوفه! بد ببینید، چرا دست از یاری حسین علیه السلام برداشتید و کشتید او را و اموالش را بردید و خود را وارث آن کردید و زنانش را اسیر کردید و او را سرکوب نمودید؟ نابود و ریشه کن شوید، وای بر شما! می فهمید چه بر سر خود آوردید؟ و چه بار گناهی بر دوش برداشتید؟ و چه خون هایی را ریختید؟ و چه بانوانی را اسیر کردید؟ و چه کودکانی را لخت نمودید؟ و چه اموالی را غارت کردید؟ بهترین مردان پس از پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم را کشتید و رحم از دل شما برداشته شد، هلا! حزب خدا، هم آنان کامیابند حزب شیطان زیانکارانند.
سپس فرمود:
کشتید    برادم    شکیبا   
           برمادرتان هزار وای ای  وا     
 زود است سزای خود بیابید 
           در آتش شعله ور درآیید
خون ها که خدا حرام داند
           قرآن و سپس از آن ِ محمد
رختید و به نار مژده گیرید
           در دوزخ خلد چون   بمیرید
گریم همه  عمر  بر برادر  
           برخیز بشر  پس  از  پیمبر
بااشک چُو سیل وهمچو باران
            بر  گونه  روانه   جاودانان


علامه  مجلسی  در "بحار" از بعضی کتب معتبره بدون سند، از مسلم گچکار روایت کرده، گفت: ابن زیاد مرا برای تعمیر  دارالاماره ی کوفه خواسته بود، در این میان که درها راگچ کاری میکردم، یک بار از اطراف شهر کوفه شیون ها بلند شد، خدمتکاری که از ما پذیرایی میکرد آمد، گفتم چه خبر است که در کوفه جنجال است؟ گفت: سر یک خارجی را وارد کردند که بر یزید شوریده. گفتم: این شورشی کیست؟ گفت: حسین بن علی. صبرکردم  تا آن خدمتکار رفت و چنان مشت بر روی خود کوفتم که ترسیدم چشمانم برآید و دست خود راشستم و از پشت قصر بیرون رفتم و خود را به میدان کوفه رسانیدم، من ایساتده بودم و مردم در انتظار اسیران وسران بودند که نزدیک چهل هودج بر چهل شتر رسید و میان آنها زنان و حرم و فرزندان فاطمه علیه السلام بودند و امام بیمار علیه السلام بر شتر بی جهازی سوار بود و خون از پاهایش فواره می زد و با این حال می گریست و می فرمود:

ای امّت بد، میاد باران 
                بر  زرع  شما  تباهکاران
شرمی نه ز جدّ ما محمد  
                کردید و نه از خدای سرمد
در روز پسین که با پیمبر
               باشیم ولوای عدل بر سر   
پاسخ چو دهید زین جنایت؟ 
               در پرسش آن شه عدالت
بر اشتر بی جهاز ما را 
              رانیدبه شهرودشت وصحرا
گویا که نه دین ز پرتو ما
              دارید و  نه  ما  نژاد  زهرا
اولاد امیه ظلم تا چند!
              تا کی ندهید گوش بر پند
شادید و شغانه کوب بر ما
             دشنام دهیدمان به هر جا
جدّم نه پیمبر خدا او است
             هادی بشرزگمرهی او است
ای وقعه ی طفّ حزن آور 
             هتّاک ستّار جمع بدتر


گوید: اهل کوفه خرما و نان و گردو به دست کودکانی که بر محمل اسیران بودند می دادند، امّ کلثوم فریاد زد: ای اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است. و آن ها را از دست و دهان کودکان می گرفت و به زمین می انداخت.
گوید: این سخنان را می گفت و مردم از این پیشامد ناگوار می گریستند، امّ کلثوم سر از محمل بیرون کرد و به آن ها گفت: خاموش باشید ای اهل کوفه! مردان شما ما را کشتند و زنان شما بر ما گریه کنند، حاکم میان ما و شما خدا است در روز جزا.
در این میان که با آنها سخن می گفت شیونی برخاست و سرها را آوردند، سر حسین علیه السلام جلوی آن ها بود و آن سر زهری و قمری بود و از همه ی مردم به رسول خدا صلی الله و علیه واله و سلم شبیه تر بود، ریشش خضاب شیه مانندی داشت و چهره اش چون قرص ماه تابنده بود، و باد، آن را بر سرنیزه به راست و چپ می برد، زینب روی گردانید و سر برادر دید و پیشانی به چوبه ی محمل کوفت و ما به چشم خود دیدیم که خون از زیر رو پوشش بیرون ریخت و با سوز دل به وی اشارت کرد و گفت:

ای مه نو که هنوزت نشده وقت کمال      ناگهان برده به خسوفت ز جفا سوال زوال
ای عزیز  دل من باور من کی  میشد       که  قضا  و  قدر این روز سیه  داده مجال
ای برادر به سخن فاطمه ات رابنواز       که  دلش  آب  شد  و گشت  ز غم مالامال
ای برادردل پرمهرووفای توکجاست        از  چو بی مهر شد و کرد  فراموش عیال
ای برادرتوندیدی که علی گشت اسیر       بی  پدر  بود  و جوابی  نتوانست و سوال
هر گهش دشمن بی رحم بیازرد بگفت       واحسیناه و روان اشک به چهرش بی حال
ای برادر ببرش گیر و به گرمی بنواز        بکن  آرام   دل  پر  زهراسش  فی  الحال
ای  دریغا  ز  یتیمی  که  برآرد  فریاد       ای پدر جان و جواز از پدرش هست محال

در کربلا چه گذشت، ترجمه ی نفس الهموم، تالیف:مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی، باب سوم-وقایع بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، خطبه ی حضرت امّ کلثوم سلام الله علیهادختر امام علی علیه السلام، صفحه 355 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » آلا ( سه شنبه 85/11/24 :: ساعت 11:28 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

هرگاه خدا بنده‏اى را خوار دارد ، او را از آموختن علم برکنار دارد
کربلا تو مرا دیوانه ی دیوانه ی دیوانه کردی
آغاز امامت حضرت مهدی صلوات الله علیه
[عناوین آرشیوشده]