سلام دوست خوب
و بي اختيار ياد اين افتادم:
شايد اين جمعه بيايد شايد...
امروزم جمعه هست و دلتنگي...
حق يازتان
امام غايبم! مارا درياب...
يا حق
در همه ي خوابهايم همان خانه را مي بينم،همان ديوارها و همان اتاقها، با پنجره هاي بسته اي آن بالا.کاري تمام نشده انتظار مرا مي کشد.کاري که عمر کفاف تمام شدنش را نخواهد داد،که تا تمام نشود، زندگي نمي ايد.در همه ي خوابهايم همان خانه را مي بينم،همان باغچه و همان بام.برگشتم تا کاري را تمام کنم،نشد.گم شدم ميان دالانهايش.بي زندگي برگشتم،و مرگ هنوز نيامده است.در همه ي خوابهايم،مرگ در مي زند.